سنگینی بی باری

نا برده رنج گنج میسر نمی شود

1392/9/12 12:19
نویسنده : الهام زمانی
1,868 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بلاخره رفتم iui کردم.

از دیشب کمرم تیر میگشه. ولی خوب از مصائب شیرین هست.صبح زود همراه همسری بیدار شدم و باهم رفتیم بیمارستان.

میدونستم که تخمکم ازاد شده و آماده لقاح هست. همش استرس داشتم نکنه که عمر تخمک تموم بشه و همه این کارها الکی باشه.بعدش به خودم دلداری میدادم که همه چیز خواست خداست. اگه خدا بخواد میشه .همه اینها وسیله هستن و باید امیدم فقط به خدا باشه.

مدارک رو تکمیل کردم . طبق نظر علما برای گرفتن نمونه نباید خ و د - ا ر ض ا ی ی انجام بشه . مجبور شدم برم اطاق نمونه . یکم سخت بود ولی خدا رو شکر انجام شد. معمولا شستشوی نمونه حدود 3 ساعت طول میکشه . تا ظهر منتظر موندیم.

بیمارستان شلوغ بود.تو این شلوغی صدای هق هق گریه یه نفر بیشتر جلب توجه میکرد. کم سن و سال بود  ، حدودا 21 ساله بود. خیلی هم خوشگل و ناز بود.

ظاهرا هم خودش مشکل داشت و هم شوهرش .نمونه همسرش 2 ملیون تا بود که واقعا کم بود و خودش هم با وجود سن کم تنبلی شدید تخمدان داشت. دکتر بهش گفته بود طبیعی باردار نمیشین.

حق داشت گریه کنه ولی مشیت الهی چیزی هست که نمیشه باهاش جنگید.

خانوم دیگه ای گفت خارخاسک دم کن بده همسرت بخوره. عالیه . من جواب گرفتم.همسر من رو هم دکترها جواب کردن ولی بعداز اینکه خارخاسک خورد خوب شد.

همراه با من یه نفر دیگه هم اومده بود که iui بشه.از گرگان اومده بودند. میگفت 7 سال هست که ازدواج کردم ولی بچه دار نمشم، رحمم 2 شاخ هست. کسایی که 2 تا رحم دارن رو دوشاخ میگن. معمولا فرم این طور رحم ها غیر طبیعی هست و یکی از رحمها سمت چپ هست و به تخمدان چپ وصله و اون یکی سمت راسته و به تخمدان سمت راست وصل شده. تو شهرشون پیش هر دکتری رفته بهش گفتن باید عمل بشی .

میگفت اقلا 2 ملیون تومن باید بدم به دکتر برای عمل.خیلی دوا درمون کرده بوذ تا اینکه یه دکتر گفته برو تهران بیمارستان جامع زنان تهران شاید بشه کاری کرد.اینجا که اومد بعد از هیدروسونو خانم دکتر آزموده گفت شما با iui مادر میشی. نیازی به عمل کردن نداری.

 میترسید.میگفت معاینه که میکنن درد میگیره از درد iui بیشتر میترسید .تا حالا iui نشده بود

توبیمارستان تو شلوغی هرکس حرف و تجربه ای برای گفتن داره و همشون هم شنیدنی هستن.مثلا یه خانوم تعریف میکرد:

"ماه پیش رفتم عکس رنگی بندازم از قبل میدونستم که فیبروم دارم و همسرم هم واریکوسل داره بنابراین خودم رو برای راه سخت بچه دار شدن آماده کردم.عکس رنگی رو تو طبقه پایین میندازن. تو نوبت نشسته بودم که یه خانومی اومد و کنارم نشست از ظاهرش معلوم نبود که بارداره یه برگه دادگستری دستش بود که مجوز سقط جنین رو داشت 5 ماهه باردار بود و بچش پسر بود اعتیاد به مواد مخدر تو چهرش موج میزد.همونجا تا فهمید مشکل نازایی دارم پیشنهاد فروش بچش رو داد میگفت شوهرم هم معتاد هست ما نمیتونیم بچه نگه داریم ولی اگه بخوای من بچه رو میفروشم و پول زیادی هم نمی خوام . همین قدر که یه خونه کرایه کنم کافیه . میگفت جرا این همه دنبال درمان هستی ک آخرش هم آیا بشه یا نه.

منم بهش گفتم نه . من همسرم دوست نداره بچه کس دیگه ای رو بزرگ کنم. مخالفت میکنه ."

قبل از رفتن برای iui خانوم درویشی مهربون با صدای بلند گفت " قابل توجه خانومهایی که iui دارن. این آقایی که اینجاست 3 هفته پیش برای اولین بار خانومشون iui داشتن و الان باردار هستن.اومدن برای تجویز داروی بارداری خانومشون "

آقا دفترچه بیمه دستش بود و منتظر بود که دکتر برای خانومش دارو بنویسه.یه خانومه به بغل دستیش گفت تو این مرکز خیلیها با iui باردار شدن . درصدش بالاست .

تا ظهر همچنان منتظر بودیم تا اینکه بلاخره ساعت 12:30 رفتیم اطاق iui و آماده انتقال شدیم. خانوم گرگانی میترسید و رو تخت کناری پشت پرده  خوابیده بود. همش صلوات میفرستاد و میترسید ولی من فقط میگفتم خدایا اگه خیرم تو اینه که مادر بشم خودت مادرم کن و بچم رو حفظش کن .

خودم رو سپردم به خدا و روی تخت دراز کشیدم تا این زمان حدود 17 ساعت از آزاد شدن تخمکها گذشته بود.

خانوم دکتر نجدی اومد تو اطاق و پرسید خانومها کدومتون رحمش مشکل داشت؟؟ خانوم گرگانی اعلام کرد که رحمش دوشاخه هست. خانوم دکتر هم گفت پس اول برای کسی رو که سالم هست انجام میدم. بعد اومد کنار تخت من.

خانوم دکتر وسیله تزریق رو داخل واژن گذاشت و شروع به تزریق کرد .30 ثانیه بیشتر طول نکشید که تموم شد. بعدش پاهام رو بلند کرد و گفت خیالت راحت یک قطره هم بیرون نیومد.همش تزریق شد.

حالا یک ربع دراز بکش بعدش بیا پایین و لباسهات رو بپوش و برو استراحت کن.

به خانوم دکتر گفتم نرو .پیشم بمون . من اگه حامله نشم ماه دیگه بیام یا ماه بعدش ؟ دستم رو گرفت و گفت چرا باید بیایی وقتی همه چیز خوب بود دلیلی نداره که باردار نشی .شما حامله میشی. خیلی روحیه گرفتم و دلم روشن شد.

خدا هیچ کسی رو نا امید نکنه

بعدش رفت سراغ تخت بغلی. خانوم گرگانی تا دکتر رو دید جیغ کشید طوری که خانوم دکتر گفت مگه من دست زدم بهت ؟؟؟ آروم باش و تکون نخور . تا اینکه تموم شد بعدش دکتر بهش گفت خانوم شما  عفونت شدید دارین . این ترشحات سبز و زرد و قرمز و قهوه ای نشانه عفونت هست. برات آنتی بیوتیک مینویسم  استفاده کن.

بعدش از اطاق رفتن بیرون 

ادامه داره

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زری مامان مهدیار و صدرا
13 آذر 92 9:16
امیدوارم با خبرای خوب بیای الهام جون
مژده
13 آذر 92 13:48
ای خدا تورو به بزرگیت قسم میدم ماه دیگه بیام تو این وبلاگ خبر بارداری الهام خانوم را بخونم