سنگینی بی باری

تردید دارم

  باز هم سلام امروز که رفتم مرکز ناباروری با دکتر استاد صحبت کردم.خانوم دکتر قاسمی نژاد میگفت معمولا زوجهایی که بدون دلیل بچه دار نمیشن با iui جواب میگیرن این حرف رو در جواب من که خواهش کردم برای انجام دادن ivf گفت ظاهرا درصد جواب دهی به ivf و iui البته بار سوم برابر هست کاملا امیدوارانه گفت بیا قبل از عید بازهم iui کن باوجودیکه 2 بار پشت سرهم iui انجام نمیدن ولی چون ماه اینده عید هست موردی نداره. "اگه مرکز خصوصی بود میگفتم حتما به خاطر پول هست ولی چون بیمارستان دولتیه و دانشجوهای پزشکی اونجا هستن مطمئن هستم که حرفش کاملا علمیه." ولی هنوز تصمیم نگرفتم برای سومین بار iui کنم. مردد هستم . هرچند میدونم که باید این ر...
20 بهمن 1392

هفته هیچ چیز و همه چیز

امروز تقریبا 8 روز از iui شدنم برای بار دوم میگذره. تو هفته دوم بعد از iui هستم به این هفته میگن هفته همه چیز و هیچ چیز . چون اگه قرار باشه نی نی وجود داشته باشه این هفته هفته مهمی برای تشکیل شدن صحیح و چسبیدن به بدن در جای مناسب و سالم بودنش هست و اگر قرار به نبودنش باشه آخر هفته معلوم میشه . همزمان با موعد پریود. 2 هفته هست که خونه هستم و سر کار نرفتم. بیشتر وقتها دراز کش هستم و در حال استراحت 2 هفته غیبت از محل کار ارزش بچه دار شدن رو داره. نمیتونم ریسک سرکار رفتن رو بکنم چون این حس که ممکنه به خاطر کار کردن با امواج الکترومغناطیس به نی نی صدمه برسه عذابم میده. از دیروز این حس رو دارم که مادر شدم هرچند برای نتیجه گرفتن زوده ولی ...
13 بهمن 1392

حسادت فاکتور مهمیه

شنیده بودم که قبلا میگفتن حسودترین غده بدن رو خانومها دارن و اون هم تخمدان هست .  واقعا باور پذیره. وقتی ماه قبل برای بار اول iui  شدم به جاریم گفتم و همون ماه جاریم باردار شد. خودم که این ماه برای بار دوم iui کردم و دارو استفاده کردم فعالیت تخمدانم خیلی زیاد بود .طوری که وقتی دکترم سونو کرد شوک شد و گفت شما میخوای ivf کنی گفتم نه . گفت تخمدانت خیلی فعالیت کرده من این بار داروی زیادی ندادم . گفتم خانوم دکتر از حسادت هستش . این واقعیت داره مثلا وقتی چند تا خانوم یک جا زندگی کنند کم کم به مرور موعد پریودشون یکی میشه و این کاملا غیر ارادی هستش. . امیدوارم به خیر قدم نی نی جاریم منم این ماه مامان بشم . میدونم که جاریم خیلی ...
13 بهمن 1392

سیکل دوم iui

حس خیلی خوبی دارم امروز امروز خدا لطف بیکرانش رو بهمون نشون داد خدایا شکرت ایمانم به تو خیلی زیاد شده خدایا . میدونم که حکمت تو ، مصلحتمون هست.  میدونم بدون خواست تو غیر ممکنه من مامان بشم  حتی اگه هزار بار iui و ivf  بشم ، اگه تو نخوای نمیشه خدایا شکرت امروز خبر مامان شدن یه دوست رو شنیدم یه دوست خوب که چندین سال بود تو تب و تاب و حسرت بچه می سوخت . خدایا شکرت که تو اوج ناامیدی هم ادم رو تنها نمیزاری امروز رفتم دکتر و برای دومین بار رفتم تو سیکل iui دکتر داروها رو برام نوشت که تا 10 روز اینده استفاده کنم به امید خدا اخر ماه برای بررسی بیشتر میرم برای سونو هرچند امروز بیشتر از هر روزی میدونم که خواست ...
23 دی 1392

میترسن چشم بخورن؟

سلام چرا بعضی از مَردم اینطوری هستن؟ آدم از همخونهای خودش چیزهایی میبینه و میشنوه که دیگه از غریبه ها توقع نداره. چند وقت پیش از یکی از فامیلهای خودم شنیدم که گفته بودن الهام و دختر خالش اجاقشون کوره . خوب مگه من با شما رفت و آمد دارم یا مگه من به زندگی شما کار دارم ؟ وقتی شنیدم خندیدم و گفتم عیبی نداره شاید حالا به شوخی یه چیزی گفته . مهم نیست . حالا مگه با گفتن اون من ارزشم کم میشه؟ شعورش تا همین حد هست که زن رو فقط تو زاییدن و مادر شدن میبینه چند هزار سال هست که بشریت زاییده و رفته اونوقت هرکس تعداد بیشتری بچه بزاد باید ارزشش بیشتر باشه که نیســـــــــت. با خودم گفتم : مثلا دور از حضور خوک بیشترین تعداد زایمان بچه رو داره هر...
11 دی 1392

آیا به دنیا آوردن بچه خودخواهی والدین هست؟؟

  خدایا من نمیدونم چی کار کنم ؟؟ نذر کنم ؟ گریه کنم ؟ توبه کنم؟ غصه بخورم؟ داد بزنم؟ جیغ بزنم ؟ توسل کنم؟ گدایی کنم؟ فحش بدم ؟ کفر بگم ؟داد بزنم؟ قربونی کنم؟ ذکر بگم ؟؟ چی کار کنم به درد دلم گوش بدی؟؟ خدایا مگه من غیر از تو کی رو دارم؟؟ خدایا این افکار مالیخولیایی دست از سرم بر نمیداره. گاهی عذاب وجدان میاره ، گاهی عصبانیت ، گاهی غصه و گاهی سرخوردگی. فکر این که به دنیا آوردن یه کودک مسئولیت سنگینی هست و انسان نسبت به اون فرد یعنی بچه و همینطور جامعه مسئول هست ، ترس آدم رو بیشتر میکنه . اوایل ازدواج همش فکر همسرم رو می کردم . همسرم گناه داره که از حالا زیر بار مسئولیت قرار بگیره  ممکن هست که زیر بار مسئولیت بشکنه و...
3 دی 1392

استراحت

بی بی چک 1 : روز 24 دوره   منفی بی بی چک 2 : روز 31 دوره   منفی منفی . . . .  دوره جدید شروع شد و چاره ای غیر از قبول واقعیت نیست.. باید محکم باشم.. من 34  ساله هستم امسال باید عزمم رو جزم کنم برای مادر شدن..دیگه نباید نا امید بشم و درمانم رو نا تموم ول کنم. صبح دیروز رفتم دکتر بعد از 1 یا 2 ساعت انتظار خانم پرستار گفت که خانم دکتر ناز و مهربونم مریض شده و امروز نمی تونه بیاد به جاش یه دکتر دیگه اومد.  با پرستار صحبت کردم که اگه اجازه بده فردا بیام و بعد از موافقت ، از بیمارستان زدم بیرون. امروز صبح دوباره رفتم مرکز ناباروری.امروز دیگه هر طور شده باید دکتر رو ببینم .خانم دکتر نازنینم امرو...
1 دی 1392