سنگینی بی باری

بخش ivf سال 92

اول سال تصمیم گرفتم به امید خدا برم بخش ivf . بعد از چند ماه نفس گیر رفت و امد تو بخش کولپوسکوپی الان دیگه وقتشه پیگیر نی نی بشم . ایندفعه عزمم رو جزم کردم . دیگه فاصله نمیندازم . بخش ivf تو طبقه اخر ساختمان هست. طبقه اول بخش نوزادان و مامانهای جدید. طبقه دوم بخش درمانگاهی بیمارستان . طبقه سوم بخش جراحی و اطاق عمل و طبقه اخر که خصوصی هم هست بخش ivf هست. سالن از اطاق مخصوص توسط یه در شیشه ای جدا شده. پشت در  یه میز پذیرش هست که یه خانوم مهربون نشسته و با حوصله و لبخند جواب سوالات رو میده و راهنمایی میکنه. خانم درویش . فوق العاده مهربون . خانم حسام مدیر بخش هست.سر پرستار مهربون که معمولا تو اطاق عمل هست ولی بخش رو هم کنترل میکنه و...
4 آذر 1392

سال 91 : بخش نازایی

پرونده کولپوسکوپی رو برداشتم رفتم بخش نازایی. دکتر دیگه معاینه نکرد. همه برگه های کولپو دستم بود. ازمایشهای روتین تیروئید و قند و ... رو نوشت و یه برگه معرفی نامه هم داد و گفت جوابش رو ببر بخش ivf طبقه بالا رفتم ازمایشها رو دادم و نوبت گرفتم. پروسه ivf چیز دیگه ای هست
4 آذر 1392

این زخم تا ابد با منه

پارسال رفتم درمانگاه ولیعصر.یه درمانگاه خوب و تمیز نزدیکه خونمونه. 5 شنبه بود و من خونه بودم. یه خانوم دکتر ناز و سن پایین بود . رفتم رو صندلی کذایی و همون حرفهای همیشه .این دفعه گفت خانوم نمیشه پاپ اسمیر کنم.شما زخمتون طوری هست که باید یا برین بیمارستان دی و یا بیمارستان میرزا کوچک خان. خوب انتخاب ها : خصوصی یا دولتی؟؟ من که تجربه نداشتم ولی مطب پزشک ها رفتم . رحم و انصاف ندارن . این دفعه گفتم برم بیمارستان دولتی. خانم دکتر وحیدی. یه خانم مسن و سن بالا .استاد دانشگاه . دیر میاد تقریبا ساعت 11 ولی عیبی نداره . من منتظر میمونم. هر روزی که بیمارستان میرفتم با تاخیر بر میگشتم شرکت تقریبا ساعت 12:30 . بعد از چند دوره رفت و امد : یه پ...
4 آذر 1392

زخم

این زخم لعنتی همیشه با منه. دیگه جزِعی از وجودم شده. بعد از 5 سال دیگه عادی شده واسم . یعنی نه عادی فقط باهاش کنار اومدم.عادت کردم کنار بیام. وقتی رو صندلیه مضخرفه معاینه میشینم خودم ندید میدونم چه خبره. "خانم وحشتناکه، تا عمق رحمت رفته " کاریش نمیشه کرد . همیشه بوده و همیشه هست. اوایل دکترها بهم پماد و تتراسایکلین میدادند ولی اثر نمی کرد . میگفتن فریز کردن یا سوزوندن زخم اصلا خوب نیست چون ممکنه روی سلولهای سرطانی رو بپوشونه و دیرتر متوجه بشیم. نمیدونم، از این حرفا که ادم هیچوقت نمیفهمه چقدرش درسته و چقدرش غلطه؟؟؟ 2 سال پیش رفتم دکتر پاکروش، معاینه کرد و گفت باید فریز بشی . راه چاره ای نداره . دیگه جون به لب شده بودم . گفتم جهنم . ...
4 آذر 1392

شروع

با نام حق و تنها حقیقت سلام من الهام هستم. یه خانم 33 ساله شاغل و متاهل.حدود 6 سال هست که ازدواج کردم و 4 ساله که نی نی میخوام ولی خواست خدا بوده که تا حالا نی نی نیاد. چیزهایی که تو این وبلاگ میخونین تجربیات من از این دوره هست.البته گریزهایی به کار و زندگی خصوصیم و رویدادهای اجتماعی هم دارم. امیدوارم مفید باشه.
4 آذر 1392